مونس نظری
دیروز پریروزها بود که عزیزی که عمرش دراز باد مقابل بنده شروع کرد به فحاشی که: «فرقی نمیکند اصولگرا و اصلاحطلب. همهشان یک ...اند.» او نمیدانست من مترجمی سادهام و فکر میکرد به سهم خود، خشمش را از آسمان و زمین به هدف درستی وارد میکند. من که این جور وقتها تنها خندهام میگیرد و همین کار را خرابتر میکند، سعی کردم آراماش کنم و چون موفق نیفتاد سکوت کردم.
واقع امر اینکه خودم هم دیگر تردید دارم چه کارهام... اینکه آیا من مترجم سادهای هستم که بر حسب اتفاق بیشتر به فعالیت در روزنامه گرایش پیدا کرده، یا اینکه دارم با ترجمههای متفرق و گونهگونم ادای چیزی را درمیارم که کار اصلیام نیست... اهمیتی ندارد. مهم اینجاست که از دیروز تا آخر عمرم مَثَل«شترسواری دولا دولا نمیشه» را میتوانم تجربهی زیسته خود تلقی کنم. تنها بگویم به عنوان فردی که سعی دارد از مسائل یومیه غافل نماند تا حدی میفهمم بعضی اعتراضات و برافروختگیها تا چه حد ناآگاهانهست. این را زمانی مطمئن شدم که همان «او» به عنوان شاهد و ادله از اسامیای نام برد که یکیشان مسیحِ علینژاد بود. تنها چیزی که آن لحظه به ذهنم رسید اینکه چه بد اقبالیام من و یا چه گناه بزرگی مرتکب شدهام که امثال او (این «او» به مسیح ارجاع دارد) عاملی میشوند برای سرکوفت خوردنم. اعتراف میکنم بزرگترین تخریب شخصیتی را همان دیروزپریروزها متحمل شدم. نه من (که به اشتباه نائب جمعی روزنامهنگار اصلاحطلب تلقی شده بودم) لایق آن هم توهین بودم و نه او که خطابم قرار داده بود، آنقدر که تصورش را داشت، میفهمید.
روایتی براتان دارم که شاید تا حدودی معلومتان کند منظورم از ناآگاهی چیست. اگر مؤثر نیفتاد هم قصور را باز پای خودم بنویسید؛ بالاخره من مترجمی ناآگاهم (این هم صِرف مسرت خاطر عزیزان فحاش):
ایسنا در دهم شهریور ماه ۱۴۰۰، به نقل از وبسایت «افریقیا الخباریه» اطلاع داد که سیفالاسلام قذافی، پسر معمر قذافی، رهبر مخلوع لیبی، قصد دارد در انتخاباتی که در ۲۴ دسامبر برگزار میشود، کاندید شود. دیروز اما صلاحیت سیفالاسلام رد شد و او و حامیانش (که به نظر اندک هم نیستند) دستشان از تعیین سرنوشتشان کوتاه. بحثی که ایجاد میشود اینکه دلیل رد صلاحیت فرزند قذافی چیست. به گواه تاریخ، معمر قذافی اقتصاد پویا و جامعهی نسبتاً متمولی را در دوران خود موجب شده بود... وا اسفا که به مذاق خلقِ آن زمان خوش نیامد و یا از سرشان زیادی کرد که به جمع چند کشور دیگر پیوسته و تظاهرات خونبار بهار عربی را رقم زدند. تظاهراتی که به سرنگونی رژیم معمر قذافی و قتل فجیع رهبر لیبی انجامید.
اینکه حالا پس از یک دهه پسر قذافی که نماد چنان تظاهراتیست کاندیدای ریاست جمهوری لیبی شده است (آن هم به پشتگرمی جمع بزرگی از مردم این کشور [تصورم این است مردم لیبی حالا به زبان خودشان دارند میگویند: از طلا گشتن پشیمان گشتهایم... مرحمت فرموده ما را مس کنید])، نشان میدهد رؤیاهایی که در پس تظاهرات آن زمان وجود داشته، سرابی بیش نبوده است.
موضوع اینجاست که با وجود گذشت ده سال از مداخلات نظامی که به رهبری سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) برای سرنگونی معمر قذافی صورت گرفته است، لیبی کماکان در مارپیچ خشونتهای گروههای مسلح، فرقهای و قومی و مداخلات خارجی که کشور را به هرجومرج مطلق کشانده، گرفتار است. این است که بندهی «حقیرِ سراپا تقصیر» (صرفاً به جهت تنویر خاطر فحاشان گرامی) نیز با تکیه بر مستندات تاریخی اعلام میکنم چنانچه کاندیداتوری فرزند قذافی مورد پذیرش قرار میگرفت، احتمال رأی آوردنش هیچ کم نبود. چون حالا با گذشت یک دهه از قتل قذافیِ پدر، مردم دلشان برای رفاه آن زمان تنگ شده است.
دلیل دیگر (البته از میان خیل دیگری از ادله که به سبب کشدار بودنشان از پرداختن به آنها خودداری شده است) اینکه تلاشهای کنونی برای اجرای اصلاحات در بخش امنیتی و همچنین خلع سلاح و ادغام مجدد (DDR)، تا حد زیادی ناموفق بودهاند. ناامنیِ حال حاضرِ لیبی به نوبهی خود بر اقتصاد این کشور نیز تأثیر گذاشته است. زیرساختهای انرژی بارها هدف قرار گرفتهاند. همچنین که گروههای تعیینشدهای نظیر دولت اسلامی و القاعده مجال یافتهاند از خلاء ناشی از آن سوءاستفاده کنند. به علاوه رشد شبکههای جنایی نیز مورد حمایت قرار گرفته است؛ مواردی چون قاچاق انسان یا مواد مخدر و هر کالای غیرقانونی دیگری.
بهار عربی در لیبی
اعتراضاتِ همسو با بهار عربی در لیبی از روز ۱۳ ژانویه ۲۰۱۱ آغاز شد و از روز ۱۷ فوریه (روز خشم) به اوج خود رسید و به تدریج به شورش همگانی انجامید و به دنبال آن مخالفان حکومت معمر قذافی، شهرهای شرقی و نیمی از شهرهای شمال غربی لیبی را در دست گرفتند. در درگیریها حدود ششهزار (۶۰۰۰) نفر از مخالفینی که به وسیلهٔ اسلحه و ماشینها و هواپیماهای جنگی دولت هدف قرار گرفته بودند، به قتل رسیدند. شورای امنیت ضمن محکومیت کشتارها، قذافی را مجرم جنایت جنگی معرفی کرد. در شهر بنغازی (شهر عمر مختار) دولت موقت با ریاست وزیر مستعفی دولت تشکیل شد. آمریکا و اروپا گزینه مقابلهی نظامی با قذافی را محتمل دانستند. در ۱۷ مارس ۲۰۱۱، شورای امنیت سازمان ملل بخش پرواز ممنوع را بر فراز لیبی برقرار کرد و انجام اقدامات لازم برای حفاظت از جان شهروندان را به تصویب رساند. دو روز بعد، فرانسه، ایالات متحده و انگلیس، مناطقی از لیبی را برای سرنگونی نیروهای قذافی مورد بمباران قرار دادند. در این کار فوراً ائتلافی از ۲۷ کشور اروپایی و خاورمیانه به گروه مزبور پیوستند.
در ۲۱ام اکتبر ۲۰۱۱، و در بحبوحه اعتراضات مورد حمایت دولتهای ایالاتمتحده و اتحادیه اروپا، قیام مسلحانهی «بهار عربی» کشور لیبی را نیز مانند ممالکی دیگر نظیر تونس و سوریه و یمن به جنگی داخلی کشاند؛ که در نتیجه آن رهبر لیبی به دست شورشیان دستگیر و به گونهای فجیع به قتل رسید.
در سپیدهدم این روز نیروهای انقلابی با ورود به شهر طرابلس و تصرف بیشتر بخشهای آن، وارد آخرین مرحله از نبرد برای حکومت نابودی معمر قذافی شده بودند. آنان بسرعت وارد میدان سبز شدند و در همین روز یکی از تلویزیونهای دولتی را تصرف کردند. آنان پس از ورود به میدان سبز طرابلس نام آن را به میدان شهدا (طرابلس) تغییر دادند.
لیبی پیش از قذافی
پس از جنگ دوم جهانی، لیبی به فرانسه و بریتانیا واگذار شد و هر دو کشور به لحاظ اداری، آن را مرتبط کردند با مستعمرات خودشان در الجزایر و تونس.
بریتانیا طرفدار ظهور سلطنتی بود که تحت کنترل عربستان سعودی و مورد تأیید سازمان ملل متحد باشد؛ سلسله سنوسی که از زمان «استقلال»اش در سال ۱۹۵۱ تحت سلطه پادشاه ادریس اول بر کشور حکمرانی میکرد. این سلسله، لیبی را در تاریکی مطلق نگه داشته و در عین حال همنوا با منافع اقتصادی و نظامی بریتانیا عمل میکرد. در سال ۱۹۵۹، زمانی که ذخایر نفتی کشف شدند، بهرهداری از این ثروت به سود مردم تمام نشد. به گفته تحلیلگر سیاسی تیری میسان، در دوران سلطنت، مردم غرق در عقبماندگیهای آموزشی، بهداشتی، مسکن، تأمین اجتماعی و غیره بود.به گفته همین تحلیلگر، نرخ باسوادی در آن زمان اسفناک بود؛ تنها ۲۵۰ هزار نفر از ساکنان ۴ میلیون نفری قادر به خواندن و نوشتن بودند. اما در سال ۱۹۶۹؛ سلسه سنوسی توسط گروهی از افسران به رهبری سرهنگ معمر قذافی سرنگون گردید. گروه معمر قذافی پرچم استقلالطلبی برافراشتند و نیروهای خارجی مسلط بر کشور را بیرون راندند.
از جمله سیاستهای فوری قذافی، تقسیم منافع و ثروت به نفع تمامی اقشار جامعهی لیبی بود.
لیبی با قذافی
«نفت» از زمان به قدرت رسیدن قذافی، منبع اصلی رهبر جمهوریِ عربِ تازه رسمیتیافته بود. پیروزی انقلاب ۱۹۶۹، نمایانگر یک تغییر پارادایم بود: سو دادن دولت جدید به استفاده از درآمدهای نفتی خود جهت تقویت اقدامات بازتوزیعی میان مردم و ایجاد الگوی جدید توسعه اقتصادی و اجتماعی برای کشور.
به بیان تحلیلگران، از جمله اقدامات «حاکمیت اقتصادی» که سیاستهای قذافی را به پیش میبرد میتوان به ملیکردن شرکتهای نفتی مختلف غربی از جمله بریتیش پترولیوم (BP) و ایجاد شرکتهای ملی نفت (NOC) اشاره کرد؛ که مشخصه پیکربندیِ مدلی سوسیالیستیتر بودند.
قذافی به مدت ۴۲ سال با دیکتاتوری حکمرانی کرد و لیبی را به پیشرفتهای شایان توجهی در مسائل اجتماعی، سیاسی و اقتصادی سوق داد؛ پیشرفتهایی که از سوی ملل افریقایی و عرب به رسمیت شناخته شده و مورد تحسین قرار گرفتند. قذافی علیرغم دولت جنجالیاش، از خود شخصیتی مهم در مبارزات ضدامپریالستی به جا گذاشت؛ شخصیتی که عمدتاً در جدال با ایالاتمتحده بود و سیاستهایی که واشنگتن در قبال خاورمیانه اتخاذ میکرد. به همین دلیل است که زندگی و مرگ معمر قذافی به رویدادهایی محوری در لیبی انجامیده و به کلیدی برای درک وضعیت کنونی این کشور تبدیل شد.
در دوران تصدیگری قذافی، برنامههای اجتماعی بلندپروازانهای در زمینههای آموزش، بهداشت، مسکن، کارهای عمومی و یارانهی برق و مواد غذایی به اجرا درآمد. سیاستهایی که بهبودی قابل ملاحظهای در زندگی لیبیاییها ایجاد کرد؛ تا حدی که این کشور را از مقامِ یکی از فقیرترین کشورهای افریقا در سال ۱۹۶۹ به مسند رهبری این قاره در شاخص توسعه انسانی در سال ۲۰۱۱ رساند.
در واقع برنامه توسعه سازمان ملل متحد (۲۰۱۰)، لیبی را به عنوان کشوری با توسعه بالا در خاورمیانه و شمال افریقا تلقی میکرد. تفسیر این جایگاه اینکه: نرخ باسوادی ۸۸.۴درصد و امید به زندگی ۷۴.۵ سال بود؛ همینطور که از خصائل برابری جنسیتی و چندین شاخص مثبت دیگر بهره داشت. قذافی در سطح ملی توانست با دو معضل اصلیِ شاخصهی جامعه لیبی، از سویی «دشواری اعمال کنترل بر قبائل» و از سوی دیگر «تکهتکه شدن جامعه به گروههای قبیلهای و منطقهای متنوع و گاه متضاد» مقابله کند. قذافی این قدرت را داشت که ارتباط کم میان این حوزهها را به همین ترتیبی که هست محفوظ نگه دارد. تخمین زده شده است که حدوداً ۱۴۰ قبیله در قلمرو لیبی هست که هر کدامشان سنتها و ریشههای خاص خودشان را دارند.
رهبر لیبی برای تقویت روابطش با کشورهای همسایه نظیر مصر، مراکش، سوریه، تونس، چاد و باقی و همچنین حفظ روابط نزدیکتر با کشورهایی چون فرانسه و روسیه تلاش کرد. همینطور که با کشورهای امریکای لاتین مثل ونزوئلا و کوبا ارتباط گرفت که به شبکهای گسترده از تماسها و نفوذ او بر ممالک اروپایی و ایالاتمتحده انجامید که البته برای دول غربی ناخوشایند بود. تا زمان قتل معمر قذافی، لیبی بالاترین تولید ناخالص سرانه داخلی و امید به زندگی را در این قاره داشت. شایان ذکر است که در زمان قذافی، شمار افراد زیر خط فقر در لیبی، از شمار فقرای کشور هلندِ آن زمان نیز کمتر بود.
سقوط قذافی
در دسامبر سال ۲۰۲۰، اعتراضات شهروندان (بهار عربی) در تونس آغاز شد. یک ماه بعد این اعتراضات به لیبی رسید. هر چند به شیوهای متفاوت. چرا که در این کشور تظاهرات گسترده و مردمی که مشخصهی تونس بود، تکرار نشد. در مقابل در بنغازی، جایی که محل تمرکز جنبش قذافی بود، غلبه با گروههای اسلامگرا بود.
برخی تحلیلگران سیاسی بر این باورند که در لیبی هرگز جنبشی تودهای در مقیاس ملی، نظیر آنچه در سایر کشورها اتفاق افتاد، وجود نداشت. همینطور که حمایت مردمی چندانی نیز برای سرنگونی دولت قذافی به چشم نمیخورد.
با این حال قیامهای بنغازی برای مداخله شورای امنیت سازمان ملل و ناتو از طرف مسئولیت حفاظت (قطعنامه ۱۹۷۳) کافی بودند. و میان ماههای مارس و اکتبر سال ۲۰۱۱ بمبگذاریهایی آغاز شد که تأثیر تعیینکنندهای بر ترور قذافی گذاشتند.
بنا به گفته میسان، مداخله ناتو در امور داخلی لیبی و سرنگونی قذافی، نه نتیجه درگیری میان لیبیاییها، بلکه منتج از یک استراتژی بلندمدتِ بیثباتسازی منطقهای برای کل گروه خاورمیانه محسوب میشد.
حالا با گذشت حدود ده سال از مرگ معمر قذافی، ساکنان پایتختنشین لیبی دلتنگ رهبر دیرینهشان شدهاند؛ زیرا ناامیدیهای روزانه رو به فزونی میروند.
فیضه الناس، داروسازی ۴۲ ساله در سال ۲۰۱۵ با اشاره به حکومت قذافی، رو به خبرگزاری فرانسه گفته بود: «از حرفی که دارم میزنم متنفرم... اما وضعیت ما در رژیم قبلی خیلی بهتر بود. احساسی که در بسیاری از لیبیاییها و حتی آنهایی که در مقطعی با او مخالفت میکردند، تا حدودی مشترک است.»
در زمان قذافی، کشور لیبی به لحاظ اقتصادی و اجتماعی، ثبات داشت. و این ثبات علیرغم شرایطِ آن زمان کشور بود: کشوری بدون حکومت معلوم، کشوری که با حملات و بمبارانها و درگیریهای مدام احاطه شده بود؛ شرایطی که تماماً منتج از تهاجم ناتو در سال ۲۰۱۱ بودند. نتیجهای که یک دهه بعد تقریباً همه را از غلطی که کرده بودند پشیمان کرد...
#روزنامه اینترنتی فراز #سایت فراز
ویدیو:
سرنوشت دختر علوم تحقیقات
در دارالخلافه با بهزاد یعقوبی
مرز حریم خصوصی و عرصه عمومی کجاست؟